(بِ حَ) [ فا – ع. ] (اِمر.)
۱- آب زندگانی ؛ گویند چشمهای است در ظلمت که هر از آن بنوشد عمر جاودان پیدا میکند، اسکندر و خضر به دنبال آن رفتند، خضر از آن آب نوشید و عمر جاودان یافت.
۲- نوعی از شراب آمیخته به ادویه تند، ماءالحیات.
۳- نوعی از مهرهها به رنگ زرد که زنان از آن دستبند و مانند آن سازند.
۴- دهان معشوق.
۵- سخن گفتن معشوق.