(کَ چَ) (اِ.) کفل اسب، سرین اسب.
(~.)
۱- (اِ.) چمچه بزرگ سوراخ دار.
۲- سگ ماهی.
۳- بچه قورباغه ؛کفچلاز، کفچلیزه، کفجلاز، کفجلیز، مفچلیزک، کفلیز، کفلیزک نیز گویند.
(کَ چَ) (اِ.) زلف پرپیچ و شکن، طره.
(کَ چِ یا چَ) (اِ.) کبچه، کفگیر.
(~.) (اِ.) یکی از اقسام ماران سمی خطرناک که دارای زهری کشندهاست. وجه تسمیه این دسته ماران از آن جهت است که زواید مهرههای گردنی خود را به اختیار میتوانند پهن کنند و در این حال قسمت سر و گردن …
(کَ فَ)(اِمصغ.) کف، کف آب، صابون…
(کَ فَ) (اِ.) = کپک:
۱- کف دست.
۲- رنگ سفید یا سبز رنگی که روی نان و دیگر غذاهای شب مانده پدید آید.
(کَ) (اِ.) قاشق بزرگ سوراخ دار که به کمک آن کف روی غذا را میگیرند یا با آن غذا را میکشند.
(کَ رَ) (اِمصغ.) نوعی بیماری پوستی شبیه به کُورک.
(کَ دَ) (مص ل.) ترکیدن، شکافتن.
(کَ دِ) (ص مف.) باز شده، شکافته.
(کَ فِ) (اِ.) پیمانه.
(کَ) [ ع. ] (ص.) ضامن، پذیرفتار.
(کُ) (ص.) منحنی، کج، کجی، انحناء.
(~.) (اِ.) ده، روستا.
(~.) (ص.) کوتاه، ناقص، کند. مق -. تیز.
(کَ) [ طبر. ] (اِ.) نرینه جمیع حیوانات از قبیل گاو و گوسفند.
(کَ) (ص.) بی مو، مخفف کچل.
(کُ لّ) [ ع. ] (اِ.) همه، همگی.
(کَ لّ) [ ع. ] (اِ.) گرانبار شدن، سنگینی.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.