(کَ مُِ یَُ) [ ع. کمیه ] (مص جع.) اندازه، مقدار.
(کُ مَ یا مِ) [ ع. ] (اِ.)
۱- اسب سرخ رنگ که به سیاهی زند. ؛ ~ کسی لنگ بودن در انجام کاری کم مایه و ناتوان بودن.
۲- شراب لعل انگوری که به سیاهی میزند.
(کُ تَ یا تِ) [ فر. ]
۱- (اِ.) انجمن، حزب.
۲- هیئتی از افراد که برای رسیدگی، پژوهش، اقدام یا تهیه گزارش در مورد کاری تعیین میشود، کارگروه (فره).
(کُ مِ) (اِ.) ادرار، شاش. گمیز هم گفته میشود.
(کُ) [ فر. ] (اِ.) کلانتری.
(کُ س) [ فر. ] (اِ.) کلانتر.
(کُ) [ فر. ] (اِ.)
۱- گروهی افراد که برای انجام دادن وظیفه خاصی تعیین شدهاند، گروه، هیئت (فره).
۲- (عا.) حق العمل کاری، دلالی.
(کُ نِ) [ فر. ] (ص.) دلال، حق العمل کار.
(کَ) (ص.) کمترین.
(~.) [ ع. ] (اِ.) شخص یا اشخاصی که برای حمله ناگهانی به دشمن در جایی پنهان شوند و منتظر فرصت مناسب باشند.
(~. گُ دَ) [ ع – فا. ] (مص ل.) حمله کردن، یورش بردن.
(کُ تِ) [ فر. ] (اِ.) سازمان کمونیسم بین الملل و واسطه ارتباط احزاب کمونیستی در جهان که بعد از جنگ اوُل جهانی در مسکو تأسیس و پس از شروع جنگ دوم جهانی منحل گردید.
(کُ فُ) [ فر. ] (اِ.) سازمان کمونیسم بین الملل واسطه ارتباط احزاب کمونیستی جهان که پس از جنگ دوّم جهانی به جای کمینترن تأسیس شد.
(کَ نِ) (ص.)
۱- کمترین.
۲- فرومایه، حقیر.
(کَ یْ) [ ع – فا. ] (اِمر.) جایی که در آن کمین کنند.
(کَ مِ چِ) (اِمصغ.)
۱- کمانچه کوچک.
۲- کرم شب تاب.
(کُ) [ فر. ] (ص.) مضحک، خنده آور.
(کِ) (اِ.) بخیه، بخیهای که به لباس یا چیز دیگر زنند.
(کُ. فَ یَ. کَ دَ) [ ع – فا. ] (مص م.) زیر و رو کردن، ویران کردن.
(کُ یا کَ) (اِ.) زمین، زمینی که کنارهای آن را جهت کشت مرز بسته باشند.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.