(کُ) (ص.) کاوش کننده، جستجوکننده.
(کَ نَ) (اِ.) جوهر، جوهر شمشیر.
(کُ) (ص.)
۱- مقابلِ تیز و تند.
۲- کودن و نادان.
۳- دلیر و پهلوان.
(~.) (اِ.) کنده و چوب ستبری که بر پای اسیران و مجرمان میبستند.
(کَ) (اِ.) جراحت، ریش.
(~.) [ معر. ] = کنت:
۱- (پس.) محل و موضع و قریه و شهر و آن به صورت پسوند در اسامی امکنه ماوراءالنهر دیده میشود: اوزکند.
۲- (ص مف.) در ترکیبات به معنی «کنده» آید.
(~.) (اِ.) گریز.
و کوب (کَ دُ) (اِمص.) اضطراب، تشویش، آشوب.
(کُ. وَ) (ص.)
۱- حکیم، دانا.
۲- پهلوان.
(کَ یا کُ) (ص.) دانا، حکیم، فیلسوف.
(کُ یَ یا یَ) (اِمر.) مویی که چون کودک زاده شود در بدن او باشد، موی مادرزاد.
(کَ. گَ) (ص.) کنده گر، حکاک.
(کُ. ذِ) (ص مر.) کم هوش، کودن.
(کُ دُ) [ سنس. ] (اِ.) صمغی است خوشبو که از درختی شبیه به مورد گرفته میشود. آن را در آتش میسوزانند تا بوی خوش آن منتشر شود.
(کَ نْ دَ) (اِ.) شهر.
(کُ نْ دِ) (اِمر.) قلعه کهن، دژ کهن.
(کُ دِ یا کَ دُ) (اِ.) پنبه زده شده که آن را برای ریسیدن گلوله کرده باشند.
(کُ دُ لَ یا لِ) (ص.) گره شده و جمع شده در یک جا.
(کَ مَ) (ص مر.) ویران، بنای خراب شده.
(کَ دَ) [ په. ] (مص م.)
۱- حفر کردن.
۲- جدا کردن.
۳- کشیدن و از بیخ برآوردن.
۴- جدا کردن چیزی که متصل به چیز دیگر است.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.