(کُ لَ هْ) (اِ.) مخفف کلاه.
(کَ لِّ. بَ تَ) [ ع – فا. ] (مص ل.) خیمه زدن.
(~. خَ) (ص مر.) (عا.) احمق، ابله.
(~. خُ) (ص مر.) (عا.)
۱- دیوانه مزاج.
۲- کله شق، یک دنده.
(کُ لَ) (ص.) خدمتکار.
(کَ لَّ. زَ دَ) [ ع – فا. ] (مص ل.) خیمه زدن.
(کَ لِ شَ) (ص مر.) (عا.) یک دنده، لجوج.
(~. مُ عَ لَ)(ص مر.) (عا.) سرنگون، واژگون.
(~. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) سقوط کردن، در اثر سستی با سر افتادن.
(~. چِ) (اِمر.) نوعی غذا که از کله و پاچه چهارپایان حلال گوشت به ویژه گوسفند تهیه میشود.
(~. پَ) (ص فا.) کسی که کله و پاچه و شکنبه گوسفند را میپزد و میفروشد.
(~.) (ص مر.) (عا.) تهی مغز، بی عقل.
(~. گُ دِ) (ص مر.)۱ – آن که سرش بزرگ و گنده باشد.
۲- (عا.) صاحب نفوذ.
(کُ) (اِ.)
۱- رییس محله، کلانتر.
۲- رییس هر صنف از کسبه.
(کُ) (اِ.) رخنه گرفتن و وصل کردن چیزی به چیزی دیگر.
(کُ) [ فر. ] (اِ.) باشگاه، انجمن، کانون.
(کُ بَ دَ یا دِ) (اِمر.) = کلونده: بزرگ بندگان، مهتر غلامان.
(کُ تَ یا تِ) (اِ.) = گلوته:
۱- کلاهی گوشه دار که لای بین آستر و رویه آن را بر پنبه کنند و آن را کودکان و نیز صوفیان پوشند و گوشهای آن را در زیر چانه بندند.
۲- روپاکی مانند دام …
(کُ یا کَ تَ) (اِ.) چوبی باشد که گازران و دقاقان جامه را بدان دقاقی کنند؛ کدنگ.
(کُ) (اِ.)
۱- قرص نان روغنی بزرگ.
۲- نان ریزه شده.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.