(کَ) (اِ.) درختچهای است از تیره پروانه واران که دارای برخی گونههای درختی نیز میباشد. گل آذینش سنبلهای است و ساقههایش خار دارند. در جنوب ایران (نرماشیر و بندرعباس) و هندوستان میروید؛ غاف.
(کُ) [ ع. ] (اِ.) جِ کهف.
(کَ) [ ع. ]
۱- (ص.) مردی که در ریش او موهای سیاه و سفید باشد.
۲- عنکبوت.
(کُ لَ) [ ع. ] (اِ.) پیری، سالخوردگی.
(کَ کَ) (اِ.) = کاهکشان: مجموعهای از بیلیونها ستارهاست که برخی از آن هابه مراتب بزرگتر از خورشید میباشند، اما به علت فاصله زیاد، کوچکتر از خورشید به نظر میآیند. در بین ستارگان کهکشانها، مقادیر زیادی گاز و ابرهایی از …
(کَ) (اِ.) نوعی بیماری پوستی که در اثر حساسیت نسبت به بعضی غذاها و داروها به وجود میآید و آن برآمدگیهایی سرخ رنگ و خارش دار در پوست است.
(کِ) (ص تف.) کوچکترین، خردترین.
[ په. ] (ق. استفهام. ادات پرسش) کجا.
(کُ) (ص.)۱ – زیرک، دانشمند.
۲- پهلوان، دلیر.
(کِ دَ یا دِ)
۱- چوب آستان در خانه.
۲- چوبی که پاشنه در بر آن گردد.
(~.) (اِ.) سبزی خوردنی، تره.
(کُ) [ فر. ] (اِ.) مادهای است به فرمول ۲ Sio که دارای سختی بالنسبه زیاد است (سختی آن ۷ است) و بر روی شیشه خط میاندازد. شکل متداول آن منشور شش وجهی است که دو قاعده آن دو …
(کَ رِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کارثه. آنچه سبب غم و اندوه بسیار شود.
(کَ رَ یا رِ) (اِ.) = کوار: سبد، زنبیل.
(کَ) (اِ.) صفت، گونه، روش، طریق. کواشه هم گفته شده.
(کَ عِ) [ ع. ] (اِ.) جِ کاعب ؛ پستان برآمدگان.
(کَ یا کُ دَ) (مص ل.) جمع کردن، اندوختن.
(کُ تُ) [ فر. ] (اِ.) کوچک ترین مقدار هر کمیت فیزیکی که میتواند به طور مستقل وجود داشته باشد.
(کَ) (اِ.) طعنه، سرزنش.
(کَ ژَ یا ژِ) (اِ.)
۱- طعنه، سرزنش.
۲- خوش طبعی، مزاح.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.