(اِ.)
۱- نقاره، طبل بزرگ.
۲- صدمه، آسیب.
(تَ) (مص م.) کوفتن.
(سَ) [ فر. ] (اِ.) بالش، بالشتک.
(س) (ص.)
۱- مردی که ریش نداشته باشد.
۲- شکل پنجم از اشکال رمل، فرح.
(~. بَ نِ) (اِمر.) جشنی بود که ایرانیان در اول ماه آذر برپا میکردند بدین وجه که مردی کوسه و یک چشم و بدقیافه و مضحک را بر خری سوار میکردند و دارویی گرم بر بدن او طلا مینمودند و …
(~.) (اِمر.) نوعی ماهی عظیم – الجثه که مهاجم، خطرناک و گوشتخوار است. رنگش قهوهای و درازی بدنش به شش متر میرسد.
(کَ س) (اِ.) باقلا.
(ص فا.) جد و جهد کننده، ساعی.
(ش) (حامص.) کوشیدن، سعی.
(~. کَ دَ) (مص ل.) جد و جهد کردن.
(شِ) (اِ.) کوشک. قصر.
(شْ) (اِ.) خانه بزرگی در میان یک باغ، کاخ تابستانی.
(دَ) (مص ل.) سعی کردن، جد و جهد کردن.
(اِ.) بوم، جغد.
(اِ.)
۱- صدمهای که از سنگ و مشت و لگد برسد.
۲- آسیب، صدمه.
۳- اندوه.
۴- بیماری سفلیس.
۵- نوعی ناسزا.
(تَ) (مص م.) کوبیدن، صدمه زدن.
(تَ یا تِ) (ص مف.)
۱- کوبیده، ساییده، خسته و فرسوده.
۲- (اِ.) یک قسم طعام که با برنج و لپه و گوشت کوبیده درست میکنند.
(تِ) (حامص.) آسیب دیدگی، خستگی شدید.
(اِ.) قفس مرغان.
(اِ.) بافنده، جولاهه.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.