(~. تَ) (مص ل.) بخشش داشتن.
(~. کَ دَ) (مص م.) عفو کردن، بخشیدن.
(گُ ذَ تَ) (مص ل.)
۱- گذر کردن، عبور کردن.
۲- سپری شدن.
(گُ ذَ تِ) (ص مف.) رفته، سرآمده.
(گُ ذَ تِ) (ص مر.) جِ گذشته، پیشینیان.
(~.) (اِ.) کوه.
(~.) [ په. ] (اِ.) از بیماریهای پوستی که باعث خارش و سوزش پوست بدن میشود.
(گَ) (حر رب. شرط.) مخفف اگر.
(گُ) (اِ.) (عا.) شعله، زبانه آتش.
(~.) [ په. ] (پس.)
۱- به آخر اسم معنی پیوندد و صفت فاعلی سازد: بیدادگر، کارگر.
۲- به آخر اسم ذات پیوندد و صیغه شغل سازد: آهنگر، درودگر.
(گُ. گِ رِ تَ) (مص ل.)
۱- (عا.) مشتعل شدن.
۲- مجازاً: بسیار خشمگین و تحریک شدن.
(گَ رّ) (اِ.)
۱- حجام، سرتراش، دلاک.
۲- بنده، غلام.
(گِ تَ یا تِ) (اِ.) (عا.) مانع پیشرفت کار، عایق، مشکل.
(گِ) [ معر. ] (اِ.) پارچه کهنه و پاره پاره.
(~.) [ فر. ] (اِ.) قوسی است معادل ۱۴۰۰ پیرامون دایره.
(گُ) [ په. ] (اِ.)
۱- خوک نر.
۲- بیل.
(~.)
۱- (اِمص.) رفتاری با ناز و تکبر.
۲- (اِ.) کوزه سرتنگ.
۳- بیل پهن و بزرگ که با آن زمین شیار کرده را هموار میکنند.
(گُ)(ص فا.)خرامان، در حال خرامیدن.
(گُ دَ) (مص ل.) خرامیدن، به ناز راه رفتن.
(گَ) (اِ.) تکه، نواله، لقمه.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.