(گُ رَ) (ق مر.) (عا.)
۱- به قیمت مقطوع، بی آن که وزن کنند و یا بشمرند.
۲- به تخمین، بدون حساب دقیق.
۳- بیهوده.
(گَ تِ) (ص.)
۱- بزرگ، عظیم.
۲- درشت، کلان.
(گُ جَ تَ) [ په. ] (ص.) خبیث، ملعون. گجسته هم گفته میشود.
(گَ) (اِ.) گدایی.
(گَ یا گِ) (ص.) سایل، دریوزه گر. ؛~ی سامره کنایه از: گدای بسیار سمج. ؛ ~گشنه بسیار فقیر.
(~. اَ مَ) (اِمر.)
۱- ارمنیی ای که گدا باشد.
۲- مجازاً: گدای پست، سایل دون طبع.
(~.) (حامص.) کم خرج کردن، در خرج کردن امساک نمودن.
(گُ تَ) [ په. ]
۱- (مص م.) آب کردن، ذوب کردن.
۲- (مص ل.) آب شدن فلز و روغن و غیره به وسیله حرارت، ذوب شدن.
۳- لاغر کردن، کاستن.
(گُ تِ) (اِمف.) ذوب شده، مذاب.
(~. شُ دَ) (مص ل.) ذوب شدن، آب شدن، حل شدن.
(گُ) (اِ.) معبر و گذرگاه در آب، پایاب، جای کم عمق رودخانه که میتوان پهنای آن را بدون شنا کردن پیمود.
(گُ رِ) (اِ.) بالاخانه تابستانی.
(گُ)(اِمص.)۱ – ذوب، گدازش.
۲- لاغری.
(گُ زِ) (اِمص.)
۱- عمل گداختن، ذوب.
۲- کاهش تن، لاغری.
(گُ زَ دِ) (ص فا.) ذوب کننده، آب کننده.
(گُ زِ) (اِ.) موادی که از دهانه آتشفشان یا شکاف زمین بیرون ریزد.
(گَ یا گِ) (اِ.)
۱- عمل خواستن پول و کمک مالی از دیگران برای گذران زندگی.
۲- کار گدا.
(گَ دَ یا دِ) (اِ.) سلاح جنگ.
(گَ دِ یا دَ) (اِ.) دندانه کلید، زبانه کلید.
(گَ) (اِ.) گردنه کوه، جایی در کوه که برف زیادی میبارد و رفت و آمد مشکل است.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.