(~. فَ رَ) (اِ.) گیاه علفی از تیره بادنجانیان، میوه آن کروی، سرخ و گوشت دار و خوراکی است.
(گَ یا گُ)
۱- (ص.) عمیق، ژرف.
۲- (اِ.) جایی در زورخانه که به شکلهای چهارگوش و شش گوش ساخته میشود برای انجام حرکات ورزشی یا کشتی.
(اِمر.) = گوذاب:
۱- دوشاب. آشی است که از گوشت و برنج و نخود و مغز گردکان پزند و قاتق آن را سرکه و دوشاب کنند؛ آشی حبشی.
۲- (عا.) لکه زردی که به هنگام خشک کردن لباس بر اثر عدم مواظبت …
(گُ) (اِمر.) چاله، جای گود.
[ انگ. ] (اِ.) جشنی که به مناسبت مسافرت کسی و برای خداحافظی کردن با او برپا میشود.
(گَ یا گُ دَ) (اِ.)
۱- بچه گاو، گوساله.
۲- بچه گاو کوهی، بچه گوزن.
۳- پوست گوساله.
۴- نوعی غله خودرو که در میان زراعت گندم و جو روید و آن راجدور یا جودره خوانند.
۵- نام مرغی است کوچک از نوع مرغابی که …
(گُ. نِ) (ص.)دارای محل سکونت در یک گود. کنایه از: آدمهای مفلس و بی خانه.
(~.)(اِ.)۱ – وضع یا کیفیت گود بودن.
۲- داشتن کف یا بستری در پایین تر از سطح محیط.
(اِ.) قبر، جای دفن مرده. ؛ ~ خود را کندن کنایه از: اسباب نابود خود را فراهم کردن ؛ ~ خود را گم کردن کنایه از: رفتن و ناپدید شدن شخص بد یا دشمن.
(اِ.)
۱- گورخر.
۲- جای بی آب و علف.
(بِ) (ص مر.) نفرین و آرزوی جزای شخصی است برای مرده.
(اِمر.)
۱- میدان اسب دوانی.
۲- محلی که در آن هر هفته یک بار بازار تشکیل شود (در گیلان و مازندران)؛ هفته بازار.
۳- سراب، زمین شوره زار.
(اِمر.) = گورابه: گنبدی که بر سر قبر سازند.
(اَ) (اِمر.) گونه وحشی اسب که مخصوص آفریقاست. نام علمی این حیوان هیپوتیگریس است که ترجمه آن به فارسی اسب ببری میباشد. وجه تسمیه بدان جهت است که سطح بدن حیوان دارای خطوط تیره و روشنی است که از دور …
(دَ) (مص م.)
۱- درهم و برهم کردن (نخ و ابریشم و مانند آن را).
۲- آشفتن.
(گُ رّ گُ) (ق مر.) با شعله سوزان.
(نِ) (اِمر.) محل قبر، محل دفن، مقبره.
(رِ خَ) (اِمر.) حیوانی است شبیه خر که بدنش خطهای سیاه دارد.
(خا) (ص فا.) = گورخواننده:
۱- آن که بر سر قبر قرآن خواند؛ قاری قرآن بر گور مرده.
۲- آن که بر سر قبر تلقین میت کند؛ ملقن.
(اِ.) = کوردین:
۱- گلیم و پلاس.
۲- جامهای پشمین مانند کپنک که فقیران و درویشان پوشند.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.