(گُ) (اِ.) مخفف گواه.
(گُ. کَ دَ) (مص م.) شاهد گرفتن، به شهادت خواستن.
(گَ) (اِمر.) = گوآب:
۱- جای پست، مغاک.
۲- آب گیر.
۳- حدقه چشم، چشم خانه.
(گُ) [ فر. ] (اِ.) بزرگ شدن غده تیروئید در قسمت جلوی گردن، غمباد.
(گُ) [ په. ] (ص فا.) لذیذ، خوش مزه، مناسب برای گوارش.
(گُ) (مص مر. اِمص.) هضم.
(گُ دَ) (مص ل.) هضم شدن.
(گُ رِ) [ معر. ] (اِمص.) هضم غذا. ؛دستگاه ~ یا جهاز هاضمه دستگاهی است که شامل اعضای مربوط به تغذیه موجود زنده (خوردن، هضم، جذب و دفع) میباشد.
(گُ رِ) = گوارش:
۱- (اِمص.) هضم.
۲- میل به خوردن.
۳- (اِ.) معجون هضم غذا.
(گَ رَ یا رِ) (اِ.)
۱- مخفف گهوارهاست.
۲- گله گاو.
۳- خانه زنبور.
(گُ دَ) (مص ل.)
۱- خوب تحلیل رفتن، نیک هضم شدن.
۲- خوشگوار بودن.
(گَ یا گُ) (اِ.)
۱- چوبدستی که با آن گاو و خر را رانند.
۲- هاون چوبین.
(گُ زَ یا زِ) (اِ.) [ معر. ] تخم مرغ نیم پخته.
(گُ) (اِ.) طرز، روش. گواش و گواسه و گواشه و کواس نیز گویند.
(گُ) [ فر. ] (اِ.) ماده رنگی قابل شستشو در نقاشی که خاصیت پوشانندگی دارد.
(~.)
۱- (اِ.) آسانی، سهولت.
۲- (ص.) آسان، سهل.
(گُ ش مَ یا مِ) (اِ.) مقنعه زنان.
(~.) (اِمص.) اندوختن، جمع کردن.
(گُ) [ په. ] (اِ.) جوال.
(گُ لِ) (اِمص.)
۱- نمو، نشو و نما.
۲- فزونی.
۳- برکت.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.