(~.) (ص مر.) سبزه، کسی که رنگ پوستش سبزه باشد.
(گَ دُ مِ) (اِ.) زگیل.
(گَ دَ) (اِمر.) تره، از سبزیهای خوردنی.
(گَ دِ) (ص.) گندیده، عفن.
(گُ دَ یا دِ) (ص.) درشت، خشن.
(گُ دَ یا دِ) (اِ.)
۱- گلولهای که از خمیر به جهت یک عدد نان درست کنند؛ چانه خمیر.
۲- (ص.) مدور، گرد.
۳- کوفته بزرگی که از گوشت سازند و در شله پلو و آتش اندازند.
۴- گرهی که از بدن برآید و …
(~. بَ) [ فا – تر. ] (ص مر.) (عا.) دارای هیکل درشت، گردن کلفت.
(~. پَ) (ص فا.) (عا.) کسی که سخنانی بیشتر از فهم خود میزند.
(گَ دَ یا دِ) (ص مر.) پیر، سالخورده و فرتوت.
(گُ دِ) (حامص.) (عا.) گزافه – گویی، لاف و گزاف.
(گَ دَ) (مص ل.)خراب شدن غذایی بر اثر فعالیت باکتریها به صورت پیدا شدن بوی بد و تغییر طعم و رنگ در آنها.
(گَ دِ) (ص.) دارای بود یا مزه بد (بر اثر تخمیر شدن)، دارای گندیدگی.
(گَ دِ) (حامص.) تعفن، عفونت.
(گُ نَ) (اِ.) مخفف گناه.
(گَ نِ گَ نِ) [ لا. ] (اِ.) درختی است با برگهای درشت و گلهای ریز سفید یا سرخ رنگ، از پوست آن دارویی برای معالجه مالاریا درست میکنند.
(گِ نُ) [ فر ازیو. ] (ص.) = گنوسی: پیرو فرقه گنوسی.
(گِ نُ) [ یو – فا. ] (اِ.) فلسفه و آیینی که پیروان آن مدعی بودند که معرفت عالی به طبیعت و صفات الهی دارند. این طریقه شامل فلسفه نوافلاطونی و معتقدات شرقی از جمله آیین یهود است. حکمت مذکور …
(~.) (اِ.) = کنگ: امرد قوی جثه.
(~.) (اِ.) جزیره.
(~.) (اِ.) بادی است که گویند به سبب سودا در بدن مردم به هم میرسد و بن موها میخارد و تا موی را نکنند خارش برطرف نمیشود.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.