(کَ) [ ع. ] (ص.) ناپاک، آلوده.
(کَ) (ص.)۱ – خمیده، ناراست.
۲- نافرمان.
(~.) (اِ.) نوعی از ابریشم خام.
(کَ. اُ دَ) (مص ل.) (عا.) کج کردن، دشمن شدن.
(کَ) (اِمر.) بیل سر کج که با آن چیزی را از گودالی که حفر شود برآورند و نیز مواد سوخت را در تنور و کوره ریزند.
(~.) (ص فا.)
۱- آن که خطا بیند.
۲- احول، لوچ، دوبین.
(~.) (حامص.) بدرفتاری کردن.
(~. خُ یا خَ) (ص فا.)
۱- آن که بد – خرامد.
۲- بدمعامله.
(~. خُ)(ص مر.)بدخوی، بداخلاق.
(~. مَ) (ص.) (عا.) رفتار همراه با احتیاط و مدارا.
(~. رَ) (ص.) بدرفتار.
(~. نَ) (ص مر.) بدذات، بداصل.
(~ُ کُ لِ) (ص.) دارای شکل یا امتداد نادرست و نازیبا، کج و معوج.
(~. پَ) (ص مر.) بدمعامله، مفسد.
(کَ. کُ) (ص مر.) کنایه از: مغرور، خودپسند.
(کُ) (ق استفهام، ادات پرسش) کلمهای است دال بر استفهام ؛ چه جا، کدام جا.
(کَ وِ) (اِ.) نشیمنی روپوش دار که از چوب سازند و یک جفت آن را به یکدیگر بسته بر شتر و یا استر بار کنند و در هر یک از آن دو کسی نشیند.
(کَ) (ص مر.) کج و معوج، ناراست.
(کَ جَ) (اِمصغ.)
۱- میله آهنی است سرکج و دسته دار که فیلبانان با آن فیل را به هر طرف که خواهند برند.
۲- هر آلت فلزی یا چوبی سرکج.
(کَ جِ) (اِ.) کجین، جامه جنگی که در آن کج یا ابریشم به کار رفته باشد.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.