(کِ) (اِ.)
۱- سفینه، قایق بزرگ.
۲- نوعی پیاله شراب. ؛ ~ کسی غرق شدن بسیار افسرده و غمگین شدن.
(کِ) (ص مر. اِمر.) ناخدا، ملاح.
(کُ. گِ رِ تَ) (مص ل.) گلاویز شدن دو تن با هم تا یکی دیگری را زمین زند.
(کُ) (ص فا.) کسی که کشتی میگیرد، پهلوان.
(کُ. شُ دَ) (مص ل.) (عا.) بسیار اصرار کردن، پافشاری کردن.
(کَ) (اِ.) حوضی چوبین است در اندرون کشتی از طرف سینه که در مواقع طوفان آب دریا – که به کشتی آید – در آن جمع شود (سواحل خلیج فارس).
(کَ شَ) [ ع. ] (اِ.) تهیگاه ؛ ج. کشوح.
(کَ شَ) (اِ.) ریسمانی که خوشههای انگور را بر روی آن بیاویزند تا باد بخورد و خشک شود.
(کَ) [ ع. ] (ص.) بی غیرت، دیوث.
(کِ وَ) (اِ.) کشور؛ یک بخش از هفت بخش زمین، اقلیم.
(کُ ش) (اِمص.) کشتن، قتل.
(کِ ش) (حامص.)
۱- جاذبه.
۲- ناز و کرشمه.
(~. کَ دَ) (مص م.) پیکار کردن، نبرد کردن.
(کَ) [ ع. ]
۱- (مص م.) آشکار ساختن، پیدا کردن.
۲- (اِمص.) پیدایی.
(کَ شَ) (اِ.)
۱- لاک پشت، سنگ پشت.
۲- بُرج خرچنگ، سرطان.
۳- کوزه آبخوری سرپهن.
(کَ فُ لْ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی یا موضوعی کلمات قرآن کریم برای یافتن آیه یا سوره مورد نظر.
(کَ فُ لْ اَ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی ابیات، برای یافتن آن بیت مورد نظر.
(کَ فُ لْ لُ) [ ع. ] (اِمر.) جدول و فهرست الفبایی لغات، برای یافتن لغت مورد نظر.
(کَ شَ)
۱- (ص.) پراکنده، پریشان.
۲- (فع.) سوم شخص مفرد ماضی از «کشفتن».
(کُ شُ یا کَ شَ تَ) (مص م.)
۱- گشودن، شکافتن.
۲- پژمرده کردن.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.