(کَ کَ سَ یا س) [ ع. کسکسه ] (مص م.)
۱- سخت کوفتن.
۲- الحاق کاف تأنیث به سین به هنگام وقف مانند «بکس» و «اکرمتکس» بجای «بک» و «اکرمتک» (و آن لغت تمیم است.)
۳- آوازی که از تلفظ حرف «س» …
(کَ کَ) [ تر. ] (اِ.) گرزی که سرش را با زنجیر یا تسمه به دسته نصب کنند؛ پیازک، پیازی.
(کُ) [ فر. ] (اِ.) نسبت ضلع مجاور زاویه حاده در مثلث قایم الزاویه به وتر.
(~.) (اِ.) زخم و ریشی که بر دست و پای شتر بهم رسد و از آن پیوسته زردآب بیرون آید و از بیم سرایت شتران صحیح را داغ کنند؛ غره.
(کِ) (اِ.) نوار یا تسمهای که دارای حالت ارتجاعی است مخصوصاً بندی که در آن نوار یا نوارهای لاستیکی به کار رفته باشد.
(کَ) [ په. ]
۱- (اِ.) سینه و صدر.
۲- بغل، پهلو.
۳- (ص.) خوب، خوش.
۴- خودستا، متکبر.
(کَ یا کِ) (فع.)
۱- کشیدن: کش و قوس.
۲- دوم شخص مفرد از امر حاضر از «کشیدن».
۳- (ص فا.) در ترکیب به معنی «کشنده» آید به معانی ذیل: الف – کشنده، برنده: غاشیه کش. ب – تحمل کننده: جفاکش. ج – …
(~.) (اِ.) دفعه، مرتبه، بار.
(~. مَ دَ)(مص ل.) (عا.)
۱- از حد معمولی خود درازتر شدن چیزی.
۲- طولانی شدن.
(کِ) (اِمر.)
۱- کارگاه بافندگی پارچه کشباف.
۲- عمل بافتن پارچههای کشباف.
(کِ. دَ) (مص م.) (عا.) طول دادن، طولانی کردن.
(~. رَ تَ) (مص م.) (عا.) دزدیدن، ربودن.
(کِ مَ کِ) (اِمر.)
۱- کشیدن و رها کردن.
۲- از هر سو کشیدن.
۳- جدال، ستیزه.
(کَ شُ فَ) (اِمر.) شان و شوکت، کروفر.
(کِ شُ قُ) [ فا – ع. ] (اِمر.) (عا.) پیچ و تاب.
(کَ جَ) [ ع. ] (ص مر.) کسی که هم کاتب (نویسنده) و هم شاعر (چکامه سرا) و هم منجم (اخترشناس) باشد. (علامت اختصاری)
(کَ شّ) [ ع. ] (ص.) بسیار کشف کننده، بسیار پیدا کننده.
(کِ لِ) (اِ.) امتداد و دنباله هر چیزی.
(~. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) خود را به سویی کشیدن، به طرفی خزیدن.
(کِ مَ)(ص.) (عا.) جنس کشیدنی، وزن کردنی.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.