(کَ)
۱- (ص فا.) کشنده.
۲- (اِ.) خیمهای که به یک ستون برپا کنند.
(کَ. کَ) (ق.) در حال کشیدن.
(کَ دَ) (مص م.) کشیدن.
(کِ وَ) (ص فا.) دهقان، برزگر.
(~.) (حامص.) زراعت، زراعت کردن.
(کَ کَ) (اِمر.)
۱- به هر طرف کشیده شدن.
۲- کنایه از: گرفتاری و حوادث.
(کَ) (اِ.) درخت گز.
(کِ)
۱- (مص م.) کاشت، کاشتن.
۲- (ص مف.) زراعت، شخم.
(کُ) (مص مر.) کشتن، قتل.
(کِ) (اِمر.) زمین زراعت شده، مزرعه.
(کُ) [ په. ] (اِمص.) ذبح، قتل.
(~.) (اِمر.) سلاخ خانه، مذبح، جای کشتن جانوران گوشتی.
(کِ) (ص مر.) زارع، دهقان.
(کِ) (اِمر.) زمینی که در آن چیزی کاشته باشند.
(کُ تَ) [ په. ] (مص م.)
۱- بی جان کردن.
۲- خاموش کردن آتش و چراغ.
۳- از بین بردن یا سرکوب کردن.
(کِ تَ) (مص م.) کاشتن، زراعت کردن.
(کِ تِ)
۱- (ص مف.) کاشته شده، زراعت شده.
۲- (اِ.) آلو، زردآلو، امرود، شفتالو.
(کُ تِ یا تَ) (ص مف.)
۱- مقتول، هلاک شده.
۲- مهرهای که بر اثر ضربت طرف موقتاً از بازی خارج شده (نرد).
(کِ) (اِ.) زارع، برزگر.
(کُ) (اِ.)
۱- ورزش دونفری که هدف از آن به پشت خواباندن یکی به وسیله دیگری است. مجازاً: تلاش و کوشش جسمی یا ذهنی بسیار سخت.
۲- زنار، کمربند.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.