(گَ. بَ وَ دَ) (مص م.) نیست و نابود کردن.
(~. بَ. اَ تَ) (مص م.) نک گرد برآوردن.
(~. بَ تَ) (مص ل.)
۱- گرد بلند شدن، غبار برآمدن.
۲- به نهایت ویران شدن.
(~ِ سَ رِ کَ. گَ دَ) (مص م.) قربان و صدقه آن شدن.
(گَ دُ. کَ دَ) (مص ل.) (عا.) جار و جنجال به راه انداختن، قشقرق راه انداختن.
(گِ دُ. قُ لُ بِ) (ص مر.) کوتاه و چاق.
(~ِ) (ص مر.) (عا.) کنایه از: سفید شدن مو.
(گِ دِ. بَ. مَ) (مص ل.) از عهده آن چیز برآمدن.
(گِ دِ. بَ مَ دَ) (مص ل.) مقدمات انجام کاری را فراهم کردن.
(گِ. کَ دَ) (مص م.)
۱- جمع کردن، فراهم آوردن.
۲- سر راست کردن، روُند کردن.
(گَ. گِ رِ تَ)
۱- (مص م.)خاکروبی کردن.
۲- (مص ل.) خاک آلود شدن.
(~. وَ) (حامص.) جمع آوری، گرد آوردن.
(گِ) (اِمر.) جایی عمیق در رودخانه یا دریا که آب در آن میچرخد و به قعر فرو میرود.
(گُ) (ص.) ستمگر، ظالم.
(گَ. اَ) (حامص.)۱ – غبار افشاندن.
۲- در گیاه شناسی عبارت از دورهای است که دانه گرده از بساک خارج شده و برای رشد و نمو خود روی کلاله مناسبی قرار گیرد. گردافشانی به دو طریق مستقیم و غیرمستقیم صورت …
(گِ لِ) (اِمر.)
۱- خاکه ذغال که آن را به صورت گلوله درمی آورند و به عنوان سوخت استفاده میکردند.
۲- قطعه سنگ تقریباً صاف و معمولاً بزرگتر از قلوه سنگ.
(گِ) (ص مر.) (عا.) گرد، مدور.
(گُ) (اِ.)
۱- پهلوانان.
۲- یک سوم هَنگ، سه گروهان.
(گَ)(ص فا.)۱ – چرخنده، دوار، متحرک.
۲- متغیر، متحول.
(گَ دَ) (مص م.)
۱- تغییر دادن، دگرگون کردن، چرخاندن.
۲- به گردش درآوردن و تعارف کردن.
۳- تغییر جهت دادن، برگرداندن.
۴- اداره کردن.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.