(~. دَ) (مص ل.) عذر آوردن، بهانه آوردن.
(~. دَ) (مص م.) اطاعت کردن، تسلیم شدن.
(~. زَ دَ) (مص م.) کشتن، سر بریدن.
(~. شَ) (ص مر.) = گردن شخ: کنایه از: مغرور، سرکش.
(~. فَ) (ص فا.) کنایه از: متکبر و سرکش.
(~. نِ دَ) (مص م.) اطاعت کردن.
(~. دَ) (مص ل.) سر باز زدن، نا فرمانی کردن.
(~. کُ لُ) (ص.)
۱- نیرومند.
۲- دارای قدرت اجتماعی یا اقتصادی. مجازاً زورگو.
(گَ دَ. گِ تَ) (مص م.)
۱- اقرار کردن.
۲- پذیرفتن، به عهده گرفتن.
(گَ دَ) (اِ.)
۱- سیخ کباب.
۲- گوشه عود و رباب و مانند آن که سیمها را بر آن بندند و بگردانند تا ساز گوک شود.
۳- چوب چرخ چاه که گرد و طناب دلو را به آن پیچند و از آن گشایند …
(گِ)
۱- (حامص.) گردی.
۲- (اِمر.) کاسه زانو.
۳- پیرامون، گرداگرد.
(گَ یا گِ) (اِمر.) = گردناگ. گردنای: کبابی که گوشت آن را در آب جوشانیده باشند و سپس به سیخ کشند و کباب کنند؛ گردانیده.
(گِ. مَ یا مِ) (اِمر.) طلسم، دعایی است که درباره کسی که دوستش دارند مینویسند تا از آنها دور نشود.
(گَ دَ نِ) (اِ.) راه پُر پیچ و خم و سخت در بالای کوه.
(~.) (اِ.) نک وردنه.
(~. کَ) (ص فا.) نافرمان، سرکش، باقدرت.
(گَ دَ) (ص.)
۱- دیوث، ابله، احمق.
۲- بی اندام.
(گَ دَ)(حامص.)
۱- شجاعت، دلاوری.
۲- ریاست.
(~. کَ دَ) (مص ل.) سرکشی کردن.
(گِ دِ) [ په. ] (ص مر.)
۱- هرچیز گرد و مدور مانند: نان.
۲- نوعی برنج.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.