(گُ دِ) (اِ.)
۱- شانه، دوش.
۲- کلیه. ؛بر ~ی کسی سوار شدن کنایه از: اراده و اختیار او را به دست گرفتن.
(گَ دِ) (اِمر.)
۱- طرح یا تصویری که از طرح یا تصویر دیگری کپیه کنند.
۲- پودر، گردی که زنان برای بزک مورد استفاده قرار میدادند.
(گِ دِ) [ معر. ] (ص مر.) نگاهبان، نگهبان، حارس.
(گِ دِ هَ) (حامص.) کمیسیون، جلسه، همایش.
(گِ) (اِ.) تیرهای از گیاهان دولپهای بی گلبرگ با میوه کوچک و کروی دارای پوستهای سخت و ضخیم که مغز آن خوراکی و پُر روغن است.
(~. غَ) (ص مر.) (عا.) کسی که فربه و کوتاه باشد: گرد اندام.
(گَ) [ په. ]
۱- (ص فا.) هرچه دور خود بگردد.
۲- (اِ.) ارابه.
۳- آسمان، گنبد لاجوردی.
(گَ نِ) (اِ.) ارابه، گاری، چرخ.
(~.) (اِ.) = گردپای: پیرامون تخت، جای نشستن. ؛ ~ نشستن: مربع نشستن، چهار زانو نشستن.
(گِ دَ)
۱- (اِمصغ.) مصغر گرد به معنی خیمه کوچک.
۲- (اِ.) حجله عروس.
(گِ دِ) (اِ.) گردو، جوز.
(گِ) (اِمر.) = گردگه:
۱- کمر، میان.
۲- لگن خاصره.
(~.) (حامص.)
۱- خاکروبی.
۲- (عا.) نزاع، زد و خورد.
(گَ دَ) [ په. ] (مص ل.)
۱- گشتن، شدن، چرخیدن.
۲- تغییر یافتن، تحول یافتن.
۳- حرکت کردن، راه پیمودن.
۴- متوجه بودن، روی آوردن.
۵- مقابله کردن، نبرد کردن.
(گُ) [ په. ] (اِ.) عمود آهنین، کوپال.
(گُ زِ گِ) (اِمر.) کوپال سنگین.
(گَ زْ) (اِ.) عرش اعظم، فلک.
(گَ زَ) (اِ.) تاج، تاج مرصع. گرزین هم گفته شده.
(گَ زِ) (اِ.) مار بزرگ، نوعی مار بد زهر و کشنده.
(گِ زِ) (اِ.) موش.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.