(گُ) [ په. ] (اِ.)
۱- دسته، جمعیت.
۲- امت، فرقه.
۳- واحدی از سربازان شامل ۹ نفر.
۴- امتیاز کارمند از جهت مدرک تحصیلی و سابقه کار که خود به چند پایه تقسیم میشود.
۵- اصطلاحی است که در دانشگاهها به جای کلمه انگلیسی …
(گُ) (اِ.)
۱- جِ گروه ؛ گروهها، دستهها.
۲- در اصطلاح ارتش یک دسته سرباز از ۱۴۰ تا ۱۷۰ نفر.
(گُ) (اِمر.) مسئول تعلیم سرباز و این درجهای است بالاتر از سرجوخه. شامل سه رتبه: گروهبان سوم، گروهبان دوم و گروهبان یکم.
(گُ هِ) (اِ.) گلوله، گلولهای که از پنبه، خمیر یا هر چیز دیگر باشد.
(گُ هَ) (اِمصغ.)
۱- گروه کوچک.
۲- حزب یا جمعیت سیاسی کوچک یا بی اهمیت.
(گِ رُ) (اِمر.) چیزی یا کسی که در مقابل وامی که دریافت میشود به گرو میگذارند.
(گُ) (اِمر.) آلت تناسل، شرم مرد، نره، قضیب.
(گَ رُ گَ)
۱- (ص.) قابل پرستش، معبود.
۲- خدای تعالی.
(گُ رُّ گُ) (ق مر.) (عا.) پشت سرهم، پیاپی.
(گِ رَ دَ) (مص ل.) ایمان آوردن، پذیرفتن، قبول کردن.
(گِ رَ دِ) (اِمف.) مؤمن، معتقد.
(گُ) [ په. ] (اِ.) جانوریست پستان دار و گوشت خوار شبیه سگ اما بسیار خطرناک و وحشی با رنگ سفید، خاکستری، خرمایی و صدایی زوزه مانند. ؛ ~ باران دیده کنایه از: آدم باتجربه و کهنه کار.
(~.) (اِ مر.) آشتی ظاهری که در باطن دلهای طرفین بر دشمنی باقی باشد؛ صلح به نفاق و مکر و فریب.
(~. بَ) (ص مر.)
۱- کنایه از: گرفتار و اسیر، زبون، خفیف.
۲- بسیار ترسان.
(گُ) (ص مر.) منافق، دورو.
(گُ گُ) (ص مر.) (عا.) هوای تاریک و روشن.
(گَ گَ) (اِ.)
۱- دادگر، یکی از نامهای خداوند.
۲- تخت پادشاهان.
(گُ گُ) (ق.) بسیار و پیوسته.
(گُ گَ. بِ. هَ) (اِمر.) (عا.) نوعی از بازیهای کودکان.
(گُ گُ) (اِ.) غلهای که هنوز خوب نرسیده باشد، و آن را گاه در آتش بریان کنند و خورند.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.