(گَ) (ص مر.) کسی که بیماری گَر دارد.
(گُ نِ) (اِمر.) پوستین.
(~.) (حامص.) بیماری جرب.
(گَ) (پس.) در ترکیب با بعضی واژهها، معنای حاصل مصدری میدهد. مانند: دادگری.
(~.) (اِ.)
۱- پیمانه، کیل.
۲- جریب.
(گِ) (ص فا.) در حال گریستن، کسی که گریه میکند.
(گِ دَ) (مص م.) وادار به گریه کردن، به گریه انداختن.
(گَ) (اِمر.) بخشی از جامه که گردن را در برمی گیرد، یقه.
(~.) (ص فا.) مبتلا سازنده، دامن – گیر.
(~. شُ دَ) (مص ل.) دچار شدن، دامن گیر شدن.
(~.) (اِ.) جامهای که دامن و آستین ندارد و بر روی قبا پوشند.
(گُ) (اِ.)
۱- بیغوله و زندان.
۲- خانه کوچک.
(گُ تَ) [ په. ] (مص ل.) در رفتن، به هزیمت شدن.
(گُ) (اِ.) گریختن، فرار کردن، رهایی.
(~. زَ دَ)(مص ل.)۱ – هنگام نوشتن یا سخن گفتن از مطلبی به مطلب دیگر پرداختن.
۲- فرار کردن.
(~.) (ق.) گریزنده، در حال فرار.
(گُ زَ یا زِ) (اِ.) قاچاق.
(~.) (ص مر.)
۱- فراری.
۲- بی دوام.
(گِ) [ انگ. ] (اِ.) روغن، چربی.
(گِ تَ) [ په. ] (مص ل.) گریه کردن.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.