(گِ) (ص نسب.) ساخته شده از گل.
(گَ) (اِ.) بوقلمون، نوعی پارچه هفت رنگ.
(گِ کُ ژِ) [ فر. ] (اِ.) هیدرات کربنی که در سلولهای جانوری ذخیره میشود، نشاسته حیوانی.
(گُ) (ص.) ناپدید، سرگشته، آواره.
(گُ. شُ دِ) (ص.) واقع در جایی نامعلوم یا فراموش شده.
(~ُ مُ) (ص مر.) (عا.) نیست و نابود، ناپدید.
(~. گَ تَ) (مص م.) گم شدن، گم گردیدن.
(~. گَ تِ) (حامص.) گمراهی، ضلالت.
(~.) (اِ.) چمچه، کفگیر بزرگ.
(~.) (اِفا.) گمارنده.
(گُ) (اِ.) جای ناآشنا، به ویژه در جنگل انبوه که موجب گمراه شدن شخص شود.
(گُ دَ) (مص م.) نک گماشتن.
(گُ تَ) (مص م.)
۱- منصوب کردن، بر سر کاری گذاشتن.
۲- فرستادن.
(گُ تِ)
۱- (ص مف.) منصوب شده، مأمور شده.
۲- (اِ.) مأمور، عامل.
۳- نوکر، خادم.
(گُ یا گَ) (اِ.)
۱- ظن، وهم.
۲- رأی، اندیشه.
(~. بُ دَ) (مص ل.) پنداشتن.
(~. کَ دَ) (مص ل.) پنداشتن، تصور کردن.
(گُ نَ یا نِ) (اِ.)
۱- گمان، حدس.
۲- چاه با نقبی که مقنی پیش از کندن قنات در محلی که گمان آب میرود حفر میکند.
(گُ دَ) (مص م.) اندیشیدن، خیال کردن.
(گَ مَ) (اِ.) دیگ سفالین که در آن خوراک پزند.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.