(وَ) (ص.) فرمانبر، مطیع.
(اِ.)
۱- گیرنده تلفن که به وسیله آن صدای طرف مکالمه شنیده میشود.
۲- وسیلهای برای پوشاندن گوش برای سرما و گرما.
۳- اسبابی برای گوش دادن به صداهای درون بدن جاندار مثل قلب و ریه.
۴- سمعک.
۵- نوعی بیماری در سرانگشتان …
۱ – (ص.)ابله، نادان.
۲- (اِ.) مکر، فریب.
۳- دلق.
(اِ.)۱ – حوض. استخر، تالاب.
۲- دریاچه.
(گَ وَ) (اِ.) نوعی گیاه خاردار که دارای ساقههای ستبر و شاخههای بلند میباشد. بیشتر در نقاط کوهستانی میروید و گلهای آن سفید یا زرد رنگ میباشد.
[ په. ]
۱- (اِ.) گونه، رنگ.
۲- (پس.) به صورت پسوند در ترکیبات آید به معنی شکل و رنگ: آبگون، آسمان گون، بنفشه گون.
(اِمر.) سرخی ای که زنان برای زیبایی به چهره خود مالند، گلگونه، سرخاب، غازه.
(ص مر.) رنگارنگ، مختلف.
(نِ) [ په. ] (اِ.)
۱- رنگ، نوع.
۲- رخ، سیما.
۳- قسمت گوشتی زیر چشمها و ک نار بینی و دهان، لُپ.
۴- همانند چیزی مانند: پیامبر – گونه.
[ هند. ] (اِ.)۱ – پارچه خشنی که ریسمانش ا ز لیف کنف و غیره تابیده شود و از آن کیسه بافند.
۲- کیسهای از پارچه خشن که برای حمل بار سازند.
(اِ.) ابزاری است به شکل مثلث از جنس فلز، پلاستیک یا چوب برای رسم زاویه قائمه یا آزمودن آن.
(گُ وِ) (اِ.) تکه چوبی که هنگام شکافتن کُنده آن را در شکاف ایجاد شده میگذارند که دو نیم کردن آن آسان تر شود.
(گُ هَ) [ په. ] (اِ.)
۱- از سنگهای قیمتی.
۲- اصل، نژاد.
۳- ذات، سرشت.
(~.)(ص فا.)۱ – نثار کننده گوهر، گوهرافشان.
۲- (کن.) جوانمرد.
۳- ریزنده قطرات (ابر).
(~.) (ص فا.) شمشیر آب داده و جوهردار.
(~.) (ص نسب.)
۱- گوهرفروش، زرگر.
۲- ذاتی، سرشتی.
۳- اصیل، پاک نژاد.
(~.) (ص نسب.) منسوب به گوهر.
۱- دارای گوهر.
۲- مزین به جواهر.
(گَ یا گُ) (اِمر.) گودالی که چندان عمیق نباشد و ته آن را بتوان دید، حفره.
(اِ. ص.) خمیده، منحنی.
(اِ.) زنبور (عسل)، نحل.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.