(~. پُ) (ص.) کسی که پشتش قوز و برآمدگی دارد.
(اِ.) تکمه گریبان، گوی گریبان. گوگه و گوک و گوکه و قوقه نیز گویند.
(اِ.) جعل، سرگین غلطان.
(اِ.) جعل، سرگین غلطان.
(گِ) [ په. ] (اِ.) عنصری با علامت شیمیایی S، جامد و زردرنگ و قابل اشتعال، معادن آن بیشتر نزدیک کوههای آتشفشان است، در صنعت کبریت سازی مصرف زیاد دارد.
(اِ.)
۱- جسمی که فاصله همه نقطههای سطح آن تا مرکزش برابر است، کره.
۲- توپی که از یک ماده سخت و تو پر است و در برخی از بازیها به کار میرود.
(بُ دَ) (مص ل.) پیش افتادن.
(دَ. اَ کَ دَ) (مص ل.) به مبارزه طلبیدن.
(ص فا.) گوینده، سخن گو.
(ق.) واژهای که برای ظن و احتمال به کار رود. مثل: گویا او ایرانی است.
(گَ) (ص.) پاکار، پیشکار.
(گَ) (اِ.)۱ – ظروف شیر و ماست و دوغ.
۲- چوبی که بدان دوغ را جهت برآوردن مسکه زنند، شیرزنه.
(یِ) (اِمص.) گفتن، گفتار.
(یَ دِ) (اِفا.)
۱- سخنگو.
۲- آن که شغلش در رادیو و تلویزیون گویندگی است.
(یَ دِ) (حامص.)
۱- سخن گویی، نطق.
۲- خوانندگی (آواز)، قوالی.
(ق.) قید شک و تردید. به معنی گویا، پنداری.
(گَ) (اِ.) سخن، حرف، گفتگوی دوستانه.
(~.) (ص.) گنده و ستبر، کلان.
(گُ) (اِ.) گونه.
(گَ. زَ دَ) (مص ل.) سخن گفتن، حرف زدن.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.