(گ ِ ر ِ تَ) (مص م.)
۱- آموختن،
۲- حفظ کردن، از بر کردن.
(وَ) (ص فا.) آن که به یاد آورد، آن چه به یاد آورد.
(وَ. شُ دَ) (مص ل.)
۱- به خاطر آوردن.
۲- به خاطر آوردن چیزی یا شخصی.
(وَ) (حامص.) تذکر.
(اِمر.) یادکرد، یاد، ذکر.
(اِ.)
۱- یادگار، یادگاری.
۲- مراسمی که به یاد کسی برگزار شود. ؛ مجلس ~مجلسی که از برای یادبود و تذکر مرده برپا دارند.
(اِ.)
۱- آن چه در یاد میماند.
۲- هر علامت و نشانی که برای یادآوری قرار میدهند.
۳- دفترچه یا کاغذی که مطلبی را در آن مینویسند تا فراموش نشود.
۴- نامه کوتاه.
(اِمر.)
۱- آن چه برای یادبود کسی یا روی دادی ساخته میشود.
۲- مراسمی که برای یادبود کسی یا چیزی برپا میشود.
(م ِ) (اِمر.) کتابی حاوی مقالههای متعدد که به یاد سال ولادت کسی، در زندگانی وی، یا پس از مرگ او نویسند.
(دَ) (اِ.)
۱- قوه حافظه.
۲- رشوه.
(ر) (اِمر.) مراسمی که به یاد شخصی یا روی دادی برگزار میشود.
(اِ.)
۱- یادبود، آنچه که از کسی به جا ماند و خاطره او را زنده نگه دارد.
۲- آنچه که به دوستی دهند تا در یاد دوست بمانند، یادگاری.
(اِ.)
۱- آن چه به عنوان یادگار و یادبود باشد.
۲- (عا.) هر چیز که به عنوان یادبود و هدیه به کسی دهند.
۳- آن چه بر در و دیوارها نویسند یا بر تنه درختان کنده کاری کنند. ؛ ~ نوشتن …
(پس.) دارندگی: هوشیار (دارای هوش).
(اِ.) [ په. ]
۱- دوست، همدم، معشوق.
۲- مجازاً رفیق یک رنگ و موافق.
۳- ناصر، معین.
۴- همراه. ؛ ~ گرفتن در بازی یک یا چند تن از بازیکنان را برای کمک به خود برگزیدن.
(ر) (اِمر.)
۱- لقب ابوبکر که هنگام هجرت پیامبر (ص) از مکه به مدینه همراه آن حضرت در غار رفت.
۲- مجازاً: دوستی که انسان را در سختی تنها نمیگذارد.
(کَ دَ) (مص م.) همراه نمودن.
(اِ.) توانایی، نیرو.
(ن) (ص مر. ق مر.) از روی یاری، سوبسید.
(حامص.)
۱- توانایی، طاقت.
۲- جرأت، دلیری.
۳- مجال، فرصت.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.