(~.) (اِ.)
۱- درخت محلب (آلبالوی تلخ) را گویند که از چوب آن سابقاً جهت ساختن مسواک برای شست و شوی دندانها استفاده میکردند.
۲- چوب درخت بان را گویند که چون محکم و تیره رنگ و معطر است از آن جهت …
(یُ) [ ع. ] (اِمص.) آسانی، فراخی مق عسر.
(یَ) (اِ.)
۱- پرستش، ستایش.
۲- یکی از بخشهای اوستا که در هنگام مراسم مذهبی خوانده میشود.
(یَ) [ ع. ] (ص.)
۱- کم، اندک.
۲- سهل، آسان.
۳- قمارباز.
(یَ شْ) (اِ.)
۱- پرستش، ستایش.
۲- بخشی از اوستا در ستایش آفریدگار و امشاسپندان.
(یَ تَ) (مص ل.)
۱- ستایش کردن، نیایش کردن.
۲- دعا خواندن هنگام غذا خوردن.
(یَ تِ. کَ دَ) (مص ل.) دعا خواندن، نماز کردن.
(یَ) (اِ.) یشپ ؛ از سنگهای معدنی گران بها به رنگهای سبز تیره و کبود.
(یَ) (ص.) رنگ سبز تند، به رنگ یشم.
(یَ) (اِ.) نک یشم.
(یَ) (اِ.) دندان، دندان پیشین.
(یَ) [ تر. ] (اِ.) خوابگاه.
(یَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- پادشاه زنبوران عسل.
۲- رییس بزرگ.
(یَ) [ ع. ] (اِ.)
۱- کبک نر. ج. یعاقیب.
۲- پسر اسحق و پدر حضرت یوسف.
(یَ) [ ع. ] (جمله فعلی)
۱- قصد میکند او (مفرد مذکر غایب از فعل مضارع از مصدر عنایت).
۲- در فارسی: بدین معنی، چنین معنی میدهد. ؛ ~ کشک کنایه از: دانستن جواب سر بالای طرف، یا فهمیدن مقصود …
(یَ) (اِ.) غول بیابانی.
(یَ) (اِ.)
۱- تابه کوچک دسته دار.
۲- کاسه کوچک دسته دار مخصوص غذا گرفتن سربازان.
(یَ لَ) [ تر. ] (اِ.) تیر پیکان دار.
(یَ) [ تر. ] (اِ.)
۱- تاراج، غارت، چپاول.
۲- نام شهری در ترکستان که زیبارویان آن معروف بودند.
(یَ گَ) [ تر – فا. ] (ص مر.) غارتگر، تاراج گر.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.