(یَ) [ تر – فا. ]
۱- (ص نسب.) منسوب به یغما.
۲- خوبرو، زیبا.
(یُ) [ تر. ] (عا.) بزرگ، درشت، بدشکل.
(یَ) [ ع. ] (اِ.) زمین بلند، پشته.
(یَ) [ ع. ] (اِ.) هر بوته که بر زمین پهن شود چون خربزه، کدو، خیار و جز آن.
(یَ) [ ع. ] (ص.) بیدار، هوشیار.
(یَ ظِ) [ ع. یقظه ] (اِمص.) بیداری، هوشیاری.
(یَ نَ. بَ قُ) (اِ.) کنایه از آدم فقیر و بی اهمیت و کسی است که سرش به کلاهش نیرزد و ارزش اجتماعی نداشته باشد.
(یَ قِ) [ تر. ] (اِ.) نک یخه.
(~. س) [ تر – فا ] (ص مر.)
۱- (عا.) کارمند دفتری یا دارای شغلی که مستلزم آلودگی دست و لباس نیست.
۲- (عا.) کسی که دستش به دهانش میرسد.
(~. چِ) [ تر – فا. ] (ص مر.) (عا.) تنگدست، بیچاره.
(یَ) [ ع. ] (ص.) بدون شک، بی گمان.
(یَ. کَ دَ) [ ع – فا. ] (مص م.) باور کردن.
(~. نَ نْ) [ ع. ] (ق.)قطعاً، مسلماً، مطمئناً، از روی یقین.
(یَ) (ص.) پهلوان، دلاور. ج. یلان.
(یَ مِ) [ معر. ] (اِ.) جِ یلمق.
(یَ لَ) [ ع. ] (اِ.) جوشن چرمین.
(یَ) (اِ.) این واژه سُریانی و به معنای تولد و زایش است. یعنی تولد مهر (متیرا) در شب اول زمستان که بلندترین شب سال است و ایرانیان به یُمن تولد مهر در این شب جشنی برپا میکنند.
(یَ لَ) (اِ.) (عا.)
۱- وقت تلف کردن، عمر را به بطالت گذراندن.
۲- بیکارگی و تنبلی و تن آسانی کردن.
(~. تَ لَُ. کَ دَ) (مص ل.) ولگردی و هرزه گردی کردن، عمر را به بطالت گذرانیدن.
(یَ) (اِ.)
۱- لبه تیغ.
۲- ضرب شمشیر.
© تمام حقوق برای کاری راش محفوظ است. طراحی و اجرا توسط راشافراز.